۱۳۹۰ مرداد ۲۵, سه‌شنبه

زوال جنبش دانشجویی


در تمامی کشورها دانشجویان قشری را تشکیل می دهند که به لحاظ قرابت مسلکی، زمینه ی خوبی برای هماهنگی و انسجام دارند. علاوه بر آن، سر و کار داشتن دائمی با مطالعه و کلنجار رفتن همیشگی با دانش و کتاب، این قشر را از نظر آگاهی اجتماعی ـ سیاسی برجسته ساخته و نسبت به دیگر اقشار جامعه متمایز ساخته است. دقیقاً به خاطر همین ویژگی هاست که این قشر در اکثر جوامع، از موقعیت محوری برای جنبش های اجتماعی ـ سیاسی برخوردار بوده و دارای نقش تعیین کننده ای در مبارزات و جنبش های اجتماعی ـ سیاسی می باشد، طوری که افت و خیز مبارزات مردم به چگونگی برخورد این قشر با مبارزات آن جامعه ارتباط مستقیمی دارد.
اما پدیده ی «دانشجو» در جامعه ی ما علاوه بر این که از کمیت پایینی برخوردار می باشد، طی سال های اخیر و به ویژه پس از حاکمیت مطلق و سرشار از اختناق ارتجاع سرخ (کودتاگران 7 ثوری) و سپس حاکمیت پرجنایت ارتجاع سیاه (پیروان ولایت فقیه و اخوانیت) که منجر به بسته شدن دانشگاه ها و یا سرکوب شدید این قشر گردید، از گسست شدید صنفی برخوردار گشته و آن را به قشری پراکنده، «پسیو» و آلت دست جریانات و گروه های سیاسی ای که یا حاکمیت را تشکیل می داده و یا در مدارهای قدرت پرسه می زده اند، تبدیل نموده که برخلاف گذشته های تاریخی (به ویژه دهه ی چهل)، اینک به کلی موقعیت پیشتازی و تعیین کنندگی مبارزات را از دست داده است.
در کشور ما به دلیل سلطه ی انحصار قومی بر قدرت که خود نوعی توتالیتاریزم خشنی بر کل جامعه را به همراه دارد، نه تنها به این قشر انگیزه ی تشکل صنفی را نداده است که فرصت وارد شدن دانشجویان به عرصه ی سیاست را هم از او گرفته اند. در این خصوص حاکمیت مستبد و قوم محور بارها و با اعلام رسمی، از دست یازی دانشجویان به سیاست هشدار داده و حتا نهاد دانشگاه را موظف نموده تا با جدیت مانع گرایش جوانان به سیاست گردند و حتا متخلفین را از دانشگاه اخراج نمایند. تشکل صنفی دانشجویان که می تواند به متحد و منسجم شدن این قشر یاری رساند، از نظر حاکمیت مستبدی که از ماهیت هژمون طلبی قومی برخوردار می باشد، خطری جدی برای ثبات نظام نامشروعش تلقی گردیده که با تمامی امکانات درصدد جلوگیری از آن برآمده و اقدامات قاطعی را جهت پراکندگی کامل دانشجویان به کار می بندند.
به همین دلیل امروزه نه انسجام و اتحادی میان این قشر دیده می شود، نه اراده و تصمیم مستقلی، و نه جنبشی که توسط آنان آغاز و رهبری گردد. این است که جنبش های این کشور طی نیم سده ی گذشته هرگز متأثر از حرکت¬ها و اقدامات دانشجویی نبوده و بنابراین اندیشه های ارتجاعی و دگم راه خود را باز دیده و به عنوان یک قدرت تصمیم گیرنده بر سرنوشت مردم مسلط گشتند.
امروزه نیز دانشجویان ما به دلیل وضعیت فشار و تهدیدی که از سوی مسوولین قوم محور و هزاره ستیز دانشگاه به طور دایم بر آن ها داشت، راهی جز تسلیم و سکوت و حتا خدمت در برابر آنان نداشتند.
اینک باید این قشر را از نو سازماندهی نمود و به آنان آموخت که تنها با اتحاد و انسجام شان روی تشکیلات صنفی (سندیکایی) می توانند جلو زورگویی ها و حق تلفی ها بایستند و سپس راه خود را به سوی مبارزات سیاسیِ دموکراتیک و برابری خواهانه بگشایند و حرف نخست را در رقم زدن سرنوشت مردم خود بزنند.

جنبش مقاومت خلق هزاره

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر